امروز یه رنگین کمون دیدم ...
نه ازین رنگی کمونای توی کارتونا که کمانین ها ... نه ...
از همون رنگین کمون هایی که وقتی بچه بودم تو آسمون بودن ...
از همونایی که بابام ماشینو به خاطرش کنار میزد و ما سه تایی می رفتیم نگاش می کردیم ...
مامانم دستمو می گرفت ... دونه دونه رنگاشو نشونم می داد ...
بعد برام تعریف می کرد که چطوری ساخته می شه ...
این رنگین کمون از کوه های قرمز شروع میشد ... رنگاشو دونه دونه مرتب و منظم رو هم می چید ... و تهش به آبی عه آسمون می رسید ...
مثل این کارتونا نبود که از یه جا شروع شه و یه جا دیگه تموم شه ...
از بی نهایت شروع میشد ... و به بی نهایت می رفت ...
منم نشستم و ساعت ها بهش نگاه کردم ...
کلی خیال بافی کردم که اگه بودی ... چه ها که نمی کردیم ...
با رنگین کمون می دویدیم ... می پریدیم ... سر می خوردیم ...
خیال های ساده ...
خیال ...
// هر چی گشتم عکسی شبیه رنگین کمون امروزی رو پیدا نکردم ...
I can't take it anymore ...
I really want to ...
But I just can't ...
I don't wanna let you go ...
Never ever ever ...
But ...
It's just too much ...
I can't take this anymore ...
I can't ...
I can't ...
I can't ...
می دونی ... چند وقت پیش یکی از دوستان آهنگه The one that got away رو پیشنهاد کرد ... گوش دادم ... خوب بود ...
بعد چند روز پیش مهلت اینترنتم رو به اتمام بود و من هنوز حجم داشتم در نتیجه شروع کردم موزیک ویدیو دانلود کردن و اینو هم دانلود کردم ...
تراژدیش سنگین بود برام ... خیلی سنگین ...
Never planned that one day I'd be losing you ...
نه نه ...
حتا فکرشم نمی تونم بکنم ...
اینکه یه روز مجبور شم به این آهنگ گوش بدم و باهاش بخونم :
In another life ... I would be your girl ...
We'd keep all our promises ... be us against the world ...
In another life ... I would make you stay ...
So I don't have to say you were ... The one that got away ...
The one that got away ...
نه نه ...
من نمی تونم برای یه زندگی دیگه صبر کنم ...
از کجا معلوم که زندگی دیگه ای داشته باشم ... ؟! شاید تمام زندگی هام تموم شده باشه ...
شاید اصن فقط همین یه بار این شانس رو تو زندگیم داشته باشم ...
بعد برای همیشه گمت کنم ...
من نمی تونم این ریسک رو کنم ...
به قول سیمین دانشور وقتی پیدایش کرد و شناختش مگر می تواند ولش کند ؟!
// Please never ever ever ever ever leave me ...
می دونی ... گاهی وقتا آدم ها عوض می شن ...
نه اینکه کاملن عوض شن ها ...
ولی یه سری اخلاقیاتشون عوض می شه ...
هوممم ...
می دونی ... من همیشه تو زندگیم می خواستم مستقل باشم ...
کارامو خودم انجام بدم ... وابسته به کسی نباشم ...
کلن همیشه سعی می کردم قوی باشم ...
به خودم تکیه کنم همیشه و ...
ولی ...
نمی دونم چرا به تو که می رسم ...
دلم می خواد ضعیف باشم ...
وابسته باشم ...
هوممم نمی دونم ... یه حسه صرفن ...
// چقدر دختر شدم جدیدن ها ... !
خیــــــــــــــلی خوش گذشت بهم امروز ... خیـــــــــــلی ... !
کله برنامه چیز هیجان انگیز خوبی بود ... :]
خیلی دوستون دارم بچه ها ... ! 3>
// We're Awesome ... ! :{
// با عرض پوزش عکسی که توش هم کیانا دو تا پا داشته باشه هم چهارتاییمون گرد وایساده باشیم نداشتم :)))
// اینم عکس سفرمونه ... :> با تشکر از کیانا واسه خوراکی های خوشمزش ... :]
// I really love you guys ... <3 \:D/ best Yalda ever !
هر چی فکر کردم دیدم لازمه در ملا عام هم یه تبریکی عرض کنم ... :دی
قهرمانی عه تیم صابون توی مسابقات acm رو به آقایان علیرضا فرهادی ، حامد صالح ، سعید ایلچی (از چپ به راست توی عکس! :دی) تبریک می گم ... ! :دی
جهانی هم قهرمان شید ... ! :]
// شیرنیه منم که فراموش نشه ... هر چی بیشتر طولش بدین موفقیتا بیشتر میشه شیرنی ها بیشترا ... همین الانشم کللی شده ... :پی اصلنم به کس خاصی اشاره نمی کنم آقای فرهادی ... ! :پی
می دونی ...
دلم می خواست که طراحی بلد بودم ...
بعد می تونستم به تصویر بکشمت ...
تک تک اجزای چهرتو ...
همه رو روی یه کاغذ به تصویر بکشم ...
نمی دونم ...
همیشه وقتی افکارم روی هم جمع می شدن یه طوری می آوردمشون روی کاغذ ...
ولی نمی شه ...
نمی تونم توصیفت کنم ...
نمی تونم به یه تیکه کاغذ محدودت کنم ...
از محدوده توانایی های من خارجه ...