...یه شب ماه میاد

We found love in a hopeless place.

پیام های کوتاه

۱۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است


قشنگ حس می کنم که هر روز صبح بیدار میشه...

دستاشو میماله بهم...

میگه خب...

امروز چطوری اشکشو در بیارم؟


//The most self-centered person I know...

// تسلط کامل...

// I don't think I can handle this anymore...

// Just some worthless person...

// Where's my dignity?!

// How did I end up here?

// Everytime I try to fly... I fall... without my wings... I feel so small...

منا مهدیزاده


I was wrong...

I was wrong...

Now I'll never see your face...


// هه! من بی فرهنگم!

// هنوز گیج میزنم..

// همه چی قاطی شده...

//So let yourself go... Cause everybody cries...

منا مهدیزاده



انکار می کنه...

تهدید می کنه...

ولی نمی تونه مخفیش کنه :)

منا مهدیزاده



حقیقتن نمی دونم چی می خوام بنویسم...

می خواد دیگه...

چیکارش کنم؟

منا مهدیزاده



یعنی به وضعیتی رسیدم

که به احمقانه ترین چیز ها هم حسودیم میشه!!!

یعنی اصن اینطوری میشه که

حس حسودی که بهم دست میده

یکم خودمو نگاه می کنم...

میگم ناموسن حسودی داره آخه اینم؟؟؟

ولی میکنم دیگه...

عجب وضع نابسامانیه!

منا مهدیزاده


بشدت سینوسی شدم...

یهو پر انگیزه میشم...

پر انرژی میشم...

بعد یهو همش می پره...

زامبی وار این طرف و اونطرف میرم...

و فکر و خیالای احمقانه می کنم...

منا مهدیزاده



هیـــس...

آرام باش... آرام... آهسته...

گوش کن...

می شنوی...؟!


می شنوی نت هایی را که با هر تکان از نوک انگشتان بلندت می ریزد...؟!

یا نت هایی که با هر خنده ات از صورتت جاری می شود...

نت هایی که از چشمان من بیرون می آیند را چی...؟!

نت هایی که با هر گردش از انتهای دامنم بلند می شوند...


موسیقی ای که از ما ساخته شده... بی آن که آن را بنوازیم...

قطعه ای که فقط مال ماست...

سهم کوچکمان از صداهای دنیا...


خوب گوش کن...

می شنوی موسیقی مان را...؟!


//قدیمیه... یهو یادش افتادم...
//Never mind I'll find someone like you...
//will I?
منا مهدیزاده

 

 

 
منا مهدیزاده


میگه غصه نخوریا...

درست میشه :)

تو از همه بیشتر حق داری که درست بشه...

درست میشه !


// حقیقتن خوش حال ام از اینکه دوست های خوبی دارم :)

منا مهدیزاده

یهو میبینی دو سه روزه تمام زندگیتو گرفته این کوچولو!
تمام لذتت اینه که بزاریش روی شکمت و ببینی با چه آرامشی ولو میشه و می خوابه...
و هی مواظب باشی که سر و صدایی آرامششو بهم نزنه...
بعد با عشق کش و قوس دادنشو نگاه می کنی...
یا به نفس های آرومش وقتی که خوابه...
یا تکون خوردنای دماغ کوچولوی صورتیش...
انگار که خسته شدی از دوست داشتن آدمایی که دوست ندارن...
همه ی عشقتو می گیری به سمت این نی نی خرگوش بامزه ی خوشگل...
و می دونی که دلتو نمی شکونه...
اذیتت نمی کنه...

// یه چیز خوب مشترک بین بچه های کوچیک و حیوونا اینه که می دونی واقعن دوستت دارن چون بهت نیاز دارن! مثلن این کوچولوعه شیطون رو میفرستی بازی کنه و بعدش می بینی که تا از محدوده دیدش خارج میشی میره یه گوشه کز می کنه و می لرزه یا اینکه دنبالت میاد تا ببینه کجا میری و بعد میره دنبال بازیش و هر دو دقیقه یبار میاد چک می کنه که تنهاش نزاشته باشی! بد نیست منم یکم اینور قضیه باشم :) نه اینکه مثل بدبختا زل بزنم به صفحه تلگرام تا ببینم کی یه دونه تیک میشه دو تا :)
منا مهدیزاده