...یه شب ماه میاد

We found love in a hopeless place.

پیام های کوتاه

۳۷ مطلب با موضوع «هیس...!» ثبت شده است






می دونی ... از ماسکم خسته شدم ...

جدیدنا خیلی میفته هی ...

بعد یهو یه "دوست" طور ای نزدیک میشه میگه منا چته ... ؟!

یهو نا خود آگاه یه :دی عه گنده میشم ... ! 

میگم هیچی ... بعد میریم یه چیزی می خوریم ... !

بعضیاشون اما به این راحتی دست بر دار نیستن ...

باهوش ترن شآید ...

یکم بیشتر گیر می دن و اینا ...

نهایتن یه خسته ام و حالم خوش نیست و اینایی می گم و می پیچه قضیه ... !

دوستای جدیدم خیلی خوبن ... خیلی دوستشون دارم ...

ولی گآهی آدم یه دوست عه قدیمی می خواد ...

یکی که یه چیزی بیشتر از ماسک عه پابلیک راجبش بدونه ...

فکر می کردم یه دوست عه قدیمی می تونه همه چیو خوب کنه ...

ولی دوست های قدیمی خیلی بیش تر از حد تصورم ازم دور شدن ...

خیلی دور ...


نمی دونم چه مرگمه دقیقن ...

خستم ... ؟!

افسردم ... ؟!

گشنم ... ؟!

خوابم میاد ... ؟!

عاشقم ... ؟!

تنهام ... ؟!


یا یه عالمه ازین چیز ها که مردم می گن ...
نمی دونم واقعن ...
سردرگم ام شآید ...



منا مهدیزاده



"بیچاره گوگول و خنگه ... ! تقصیر خودش نیست ... ! متوجه نبود چی می گه ... !"

الان من در حال متقاعد کردنه خودمم که نباید ناراحت شم از حرفش ... !

خب اصن منطقی برخورد می کنیم ... !

منم قبلش گند زده بودم دیگه ... اصن رفتم که عذرخواهی کنم ...

حرف منم بد بود ... یر به یر شدیم دیگه ... :-؟

البته به نظرم از آدمش ناراحت نیستم ...

البته بعد اون عذرخواهی های متوالی که منم هی می گفتم مهم نیست ناراحت نیسسم و اینا خیلی دیوثم اگه هنوز ناراحت باشم از دستش ... !

ناراحتیه بیشتر متوجه خودمه ...

چرا گذاشتم که یه نفر به خودش اجازه بده همچین حرفی رو به من بزنه ... ؟!

نمی دونم ...

حس می کنم که آدم خوبی نیستم دیگه ... 

ّهــــــــی

باید رفت ... !


// What have I becOme ... my sweetest friends...


منا مهدیزاده



به نظرم یکی از چیز های دوست داشتنی عه تهران درخت های توتشه ... !

توی تابستون ... تو هوای گرم داری میری که یهو می بینی یه سری توت قرمز و سفید اون بالا روی شاخه نشستن دارن نگات می کنن ... !

خیلیاشون ریخته رو زمین ... !
خیلیاشون هم رو شاخه های بالایین که دستت نمی رسه ... !

ولی بازم وقتی داری از کنارشون رد میشی نا خودآگاه دستت میره سمتشون ... !

وقتی تو خیابون راه میرم آدم ها رو میبینم که دور و بر درختای توت وایسادن و دارن سعی می کنن توت بچینن ناآگاهانه لبخند می زنم ... !

این توت ها خیلی خوب چیزین ... !

یه طعم ترش و شیرین عه خوب و کوچولو ... تو این روز های گرم ...


// برای به جای آوردن حق کپی رایت اعلام می دارم که عنوان مال یکی از داستان های ریموند کارور (3>) عه !


// خیلی وقت بود می خواستم راجع به این توت ها و حسی که بهم می دن حرف بزنم ... وقت نیست به هر حال ... الانم نشد که کامل بگم ...

منا مهدیزاده




ضربه خوردم حقیقتن ... !

این چه وضعشه ... ؟!


//  "dOn't fOrget me" I begged , "I'll remmember" yOu said ... ! 


// اهم ... مثل این که اشتباه کردم ... جرعتشو داشته ... ولی خب ... ! بیچاره ... ! : (


// if they hurt yOu ... they hurt me toO ...


// خب اذیتش نکنین ... ! می خنده ... ولی اذیتش نکنین ... ! : (

منا مهدیزاده



دیدم که داشت با اون صحبت می کرد ... !

دیدمش که چطوری قرمز شده بود و می خندید ... !

یاد وقتایی افتادم که خودم قرمز می شم و می خندم ... !

مسلمن اونم یه وقتایی قرمز می شه و می خنده ... !

و این داستان ادامه دارد ... !

ولی جرعت نداره که به اون بگه ... 

همون طور که من ندارم ...

و همون طور که اون نداره ...

و همینو بگیر و برو تا ته ... !

ولی چون آدم ها متناهی اند پس یه جایی به لوپ بر می خوریم ... !

و این جوری میشه که دایره ها به وجود میان ... !

و آدم های توی دایره کم کم نابود میکنن خودشونو ... !

و این گونه هست که نسل آدم های سالم رو به انقراض است ...



// دردا و ندامتا که تا چرخ زدیم ... نابوده به کام خویش نابوده شدیم ...


منا مهدیزاده




میگه من آدم تنهاییم ... !

گفتم که من همیشه کلی دوست داشتم و دارم ... !

میگه ولی همشون دوستای سطحین ... !


هیچ وقت ننشسته بودم از خودم براش بگم ... هیچوقت ماسکمو جلوش از صورتم بر نداشته بودم ... ولی خودش زیر ماسک رو دید ... !

عجیبه ... نه ؟!


// من نگفتم ... ولی خودش شنید ... ! : )


// nO Offense tO yOu dOn't waste yOur time ... ! here's Why ...

// Because I'm happy ... ! :]


// عشق من شدن که الکی نیس ... یه چیز میدونستم لابد دیگه ... :))


// یه چیزایی شوخی شوخی جدی میشه ... !


// ای صبا، گر شنیده ای ... !

منا مهدیزاده



شکستم ... نشنیدی ... ؟!


// but in the end... it doesn't even matter ...


// وز حاصل عمر چیست در دستم ... ؟! هیـچ ... !

منا مهدیزاده



نمی دونم چی بگم واقعن ... !


خواب های احمقـانـــــه ... !



//What is Wrong With Me ?!


// که نگارت شوم ؟!


// A dream is a wish yOur heart makes ... !


// در سکوتی ماتم افزا ... من کناری و مرغ شیدا ... با من دل خسته گوید ... از چه بنشسته ای تو تنها ... ؟!


// یکی از دوستان می گفت "مرا بشنو از دور ... دلم می خواهدت ..."

منا مهدیزاده



میدونی...

همین جاهاست ها ...

همین نزدیکیا ...

ولی گاهی حس  می کنم که خیلی دوره ... !

خیلی زیاد ... !

دلم براش تنگ میشه ... !


// بعضی وقتا یهویی گذر عه زمان رو حس می کنی ... !


// I alsO miss my the Other brOther


// می دونی ... حتا با اینکه نسبت خونی با the Other brOther ام ندارم ولی گاهن احساسات عه عمیقی نسبت بهش احساس می شه ... !


// ولی اونم دوره ... خیلی دور ... آن دور ه دور ه دور ...


منا مهدیزاده



بهم فشار وارد شده واقعن ... !



// خستم ... اذیتم نکنین ... ! :(


// بیشتر فشار وارد شد بهم حقیقتن ... !


// خوبه که قبل اینکه شروع شه فهمیدم آماده نیستم ... !


// من در حالت عه کلی آدم عه خوشحالی ام ... ! به این راحتیا هم روحیم خراب نمیشه ... ! ولی گاهی وقتا می خوام یه چیزی بگم ... و یهو بر می گردم و می بینم که هیچ کی پشت سرم نیست ... pathetic بودنم رو احساس می کنم ...


// یه فشار عه جدید الان بهم وارد شد ... ! حقیقتن انتظار این یکیو نداشتم ... !


// تبلتم رو شیکوندم ... :( :-وحشی ... !

منا مهدیزاده