گفت آدم با کسی در زندگی های قبلی دم خور بوده ، بعد از او جدا شده . هی به این دنیا می آید تا او را پیدا کند. فراق می کشد و انتظار می کشد.
وقتی پیدایش کرد و شناختش مگر می تواند ولش کند ؟!
اولش دو تا گیاه بهم پیچیده بوده اند که یکیش پژمرده.
در زندگی بعدی دو تا مرغ مهاجر بوده اند که وقتی به جنوب یا شمال پرواز می کردند هم دیگر را گم کرده اند.
در زندگی بعدی دو تا آهوی آشنا دل بوده اند که یکی را صیادی شکار کرده و دیگری در دوری او آه کشیده.
بعد دو تا پدر و دختر...
بعد دو تا خواهر و برادر...
و ...
آخرش که بهم می رسند چطور هم دیگر را ول کنند ؟!
سووشون - سیمین دانشور