...یه شب ماه میاد

We found love in a hopeless place.

پیام های کوتاه



توی یه فضای تاریک شناورم...

پر از تصویرایی که پشت سر هم از جلوی چشمام رد میشن...

اونقدری نمیمونن که بتونم ببینم چین...

صرفن یه سری رنگ... یه سری نور...

و صداها...

صداهای لعنتیه توی سرم برگشتن...

و حتا یه لحظه هم خفه نمیشن...

یه همهمه ی عظیم...

هرچقدرم دستامو رو گوشام فشار بدم...

هرچقدرم سرمو به دیوار بکوبم...

ساکت نمیشن... دست از سرم بر نمیدارن...

و من هی سعی می کنم که فرار کنم...

از این نور ها... صداها...

دور شم... دور... دور...دور...

منا مهدیزاده

نظرات  (۲)

):
پاسخ:
:)
اینا همه به خاطر تینکی ه. اون تورو نمی خواد چرا دست از سرش بر نمی داری؟ :)) این وضع خوب نمیشه تا تینکی رو برسونی به صاحب اصلیش :-سوت... من می تونم کمکت کنم :دی

پاسخ:
می خوای منو از سلینام جدا کنییی؟؟؟ برو تا نزدمت!!! برو! در رو!! حرف نزن فقط برو!!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی