می دونی ... گاهی منطق به احساسات غلبه می کنه ...
یعنی احساس عه کلی می خواد که با منطق عه مخالفت کنه ...
می خواد سعی کنه که نقض عش کنه ...
نزاره که درست باشه ...
بعد گاهی پیش میاد که این منطق روز به روز قوی تر میشه ...
و احساس روز به روز ضعیف تر ...
و بالاخره یه زمانی می رسه که این دو تا هم دیگه رو قطع می کنن ...
یه مرزی که اونجا دلایل منطق خیلی قوی تر از احساس اند ...
حس می کنم که این روز ها به اون مرزه زیادی نزدیک شدم ...
و هی هم دلایل به منطق اضافه می شن بجای احساس ...
جای دفاع نمی زارن ...
وقتی تو عامل بوجود اومدنش منطقی به کار نرفته، چه جورط میخوای باهاش منطقی برخورد کنی؟