یادمه بهش گفتم آرومتر!
اینجا که دیگه کسی نیست... من و توییم فقط!
چرا انقدر عجله داری؟!
گفت
آخه تویی!!!
یادمه بهش گفتم آرومتر!
اینجا که دیگه کسی نیست... من و توییم فقط!
چرا انقدر عجله داری؟!
گفت
آخه تویی!!!
میشه مثل خورشید بهش نگاه کرد...
شاید حتا بزرگتر و پرنورتر و گرمتر...
ابرها شاید جلوشو بگیرن برای چند لحظه...
ولی همچنان به همون بزرگی و همون پرنوری و همون گرمیه...
I have died every day waiting for you
Darling don't be afraid
I loved you for a thousand years
I'll love you for a thousand more...
میدونم نباید میدیدم... ولی دیدم...
نه یادم نرفته تورو...
یادم نرفته که اون روز اونجا بودی...
یادم نرفته تورو... معلومه که یادم نرفته...
نمیدونم این خشم و عصبانیتت کی قراره تموم شه...
Someday...
Somewhere...
یادمه یه بار یه بارون خیلی خوووبی داشت میومد
داشتم زیر بارون میدویدم واسه خودم
دیدم جاش خالیه...
زنگ زدم بهش گفتم بدو بیا... بارونه!!!
میانترم داشت... گفت نمیتونم
گفتم ولی بارونه!!!
نمیتونست ولی...
منم بچه بودم خب... ناراحت شدم... قطع کردم!
نیم ساعت بعد اومد در کلاسمو زد
خیس خیس بود...
میانترمشو نداد... چون بارون بود!!!
***
خیلی گذشته ازون روزا
همهی اون حسها تموم شدن
من بزرگ شدم... اونم همینطور...
ولی خب... دروغ چرا...
هنوزم دلم میخواد یکی باشه
یکی که از میانترمش بزنه و بیاد پیشم
چون بارونه...
یه سری اچیومنت جدید دیروز آنلاک کردم...
حس خوبی دارم بهشون...
عجیبه...
ولی خوشحالم!!!
هنوز بهشون فکر میکنم موهای تنم سیخ میشه...!!!
// بینقص نیست جدن این بشر؟!
+برم من؟!
-نمیدونم...
+باهات بیام؟!
-نمیدونم... دیرت میشه خب...
+باهات بیام خوشحال میشی؟!
-نمیدونم...
+خب بگو چیکار کنم خوشحال میشی؟!
-نمیدونم خب...
+میخوای که باهات بیام ولی مثل این باشه که همین الان ازینجا راه افتادم نه؟!
-اوهوم :))
میارزید!!!
همهی اون منتظر موندنا...
اون غرغر کردنا...
دلتنگیا...
همهی همهشون میارزید!!!
یکی از بهترین روزای زندگیم بود :]
// در راستای عنوان هم میتونید برین اینو ببینین :))
یه جیغ ممتد توی سرمه...
از گوشام میخواد بزنه بیرون انگار...
میشه فقط ساکت شه؟؟
لطفن؟؟