...یه شب ماه میاد

We found love in a hopeless place.

پیام های کوتاه

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است




یه ماه و خورده ایه که دانشگاه شروع شده ...

و پست های وبلاگم هی داره کم و کم تر میشه ...

می تونم بگم که به خاطر درس و مشغله و ایناست ...

ولی نیست ... !

راستش که من معمولن وقتایی نوشتنم میاد که یه احساسات خیلی شدیدی داشته باشم ...

خوب و بدش مهم نیست ... صرفن شدته احساسه مهمه ... !

بعد خب یه مدته طولانیه که تو یه حالت استانداردی به سر می برم ... !

فکر کنم به خاطر "تو" باشه ...

همین که هستی کلی همه چیز رو عوض کرده ...

انگار که تعادل رو به زندگیم برگردوندی ...

انقدر زیاد هوامو داری که نمی زاری هیچوقت احساساتم از یه حدی شدید تر شه ...

سریع منو به حالت استاندارد بر می گردونی ...

و من یه مدت زیادیه که : ) ام ... !

یه لبخنده بزرگ صورتمو گرفته که به این راحتیا برداشته نمی شه ...


منا مهدیزاده

حرف خاصی ندارم...

صرفن بهم فشار اومذ ...

من میخاستم ۴۰ تایه اول شم خب ... !

من می خام حضوری برم ...

منو راه بدین ... !

همشم به خاطر پنالتی های سوال ۱ بود دیگه ... باگه خودتون بود !

منو راه بدین ! :)))


بعدن نوشت : یسسسسسسسسسس ! یه مشت چیتر پیدا شدن .... ! منو راه دادن ! /:دی\ :)))

منا مهدیزاده



عاقا ...

دیگه هرکی که ندونه ... شما که باید بدونی ...

من خیلی آدم خوشجال و اکی ای ام ...

از هیچی هم ناراحت نمیشم ...

ولی وقتی یه نفر از یه حدی بیشتر بهم نزدیک می شه ،‌ توقعم ازش میره بالا ... !

در نتیجه لوس می شم ...

و خیلی هم زود بهم بر می خوره ...

اگه هنوز شعور اینو پیدا نکردی که با من چطوری برخورد کنی که ناراحت نشم ،‌ پس بهتره خودتو دوسته من حساب نکنی ... !

منا مهدیزاده


خلاصه که داستان درست کردم با این دبیان (درسته که تلفظش دبین عه... ولی خیلی زشت نوشته میشه و ملت هم debin ممکنه بخوننش ! :)))

هرچی فک می کنم می بینم حسش نیست بنویسم ... !

ولی گند زدم دیگه ... اوبونتو عزیزمم پاک کردم ... ! ینی کلن فرمت کردم هاردمو ... ! :))

البته تجربه نشون داده من واسه یاد گرفتنه یه چیزه جدید لازمه قبلیه رو بزنم نابود کنم ... :))

۵ سال اوبونتو هم کافیه دیگه...

با اینکه زشته بیچاره ... فونتاشم درب و داغونه ... ولی خب ... ! (دبین رو می گم ... ! :)))


// یسسسسسسسسس !!! بالاخره تونستم gnome 3 رو راه بندازم ... !!! ///:دی\\\

منا مهدیزاده




چند وقتیه می بینم وبلاگ های دوست و همسایه از چالشی به اسم چالش کتابخوانی حرف می زنن که خیلی چالش خوب و قشنگیه ...

کلن تلاش برای بالا بردن فرهنگ کتابخوانی کار خوبیه ... !

و خب منم دعوت شدم جدیدنا ...

راستش سر معرفی کتاب کلی فکر کردم ...

رمان های خوب واسه معرفی زیادن ...

ولی دلم می خواد که رمان معرفی نکنم ...

آخه به نظرم یکی از دلایلی که آدم ها کتاب کم می خونن اینه که وقت خوندن یه رمان طولانی رو (حداقل از نظر خودشون) ندارن ... !

و کلن اینکه داستان کوتاه خوانی کمه به نظرم ... نمی دونم چرا ...

 شاید آدم ها فکر می کنن کم شدن تعداد کلمه ها از ارزشه داستان کم می کنه ... !

به هر حال ... کلی مقدمه چینی کردم که بگم من رمان معرفی نمی کنم ... داستان کوتاه معرفی می کنم ...

دوستان هم که در جریانند من چقدر ریموند کارور رو دوست دارم ...


چیزی خوب و کوچک

A small good thing

اثر

ریموند کارور

Raymond Carver


حتا pdf شو آپلود کردم ... می تونین دانلود کنین ... چیزی خوب و کوچک

نهایتن خوندنش ۱۰ دقیقه ازتون وقت می گیره ... و واقعن ارزششو داره ...


حالا می رسیم به مرحله به چالش کشی که خیلی کار سختی عه ...

وبلاگ های دوست و همسایه اکثرن به چالش کشیده شدن ...

من کیانا رو به چالش می کشم ... کیانا عه ژنیک ، نه کیانا عه vuvik ! : ))

ماجده و سیمین بانو رو هم همین طور ...

آرمانم دعوت می کنم اصن ... بیشتر لذت ببره ... !

پویا رو هم می خوام دعوت کنم ... ولی خیلی وقته که خبری ازش نیست ...

بجاش گیتی رو  دعوت می کنم ... ولی چون کنکور داره می تونه بندازه گردنه مانی ... من قبول می کنم ... : ))


خلاصه که همین ... خسته نباشید ... ! :دی


منا مهدیزاده




گوجه ها رو خودمون شستیم ... گذاشتیم جلو دخترا که خورد کنن ... !

شروع کردن چپ چپ نگاه کردن که ما گوجه خورد کنیم پسرا بخورن ؟!!!

گفتیم این پسرا دست بزنن به گوجه ها شما حاضرین بخورینشون ؟؟!!

گفتن نهههههه !!!

گفتیم پس بشینین خورد کنین ! :{

منا مهدیزاده

 

 

به سر سودای آغوشه تو دارم ...

 

// I guess I'm falling for you again ...

// چقد همایون خوبه ... مگه نه ... ؟!

 

 

 

منا مهدیزاده