...یه شب ماه میاد

We found love in a hopeless place.

پیام های کوتاه

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است



هی سعی می‌کردم به خودم بگم که دیگه نمی‌خوامت.

دیگه نیازی بهت ندارم تو زندگیم.

دیگه نمی‌خوام که باشی.


ولی واقعیت اینه که می‌خوامت.

دوست دارم و می‌خوامت.

فقط مشکل اینجاست که اونی که می‌خوام توی الان نیستی.

توی قدیمی ای.

این آدمی که باهام این رفتارهایی که تو خواب هم نمی‌دیدم کرد رو نمی‌خوام.

اون آدمی که بهم می‌گفت کاپ‌کیک و قربون صدقه‌م می‌رفت رو می‌خوام.

اون آدمی که منو جادویی می‌دید. همونطور که من جادویی می‌دیدمش.

نه آدمی که الان منو ترس می‌بینه. همونطور که من درد می‌بینمش.

منا مهدیزاده

اصلن بذار مغرور و از خود متشکر به نظر بیام.

ولی می‌دونی چیه؟

I was the perfect one

نه تو. نه اون. نه هیچکدومتون.

من اون آدم پرفکت فراموش نشدنی ام.

نه شماهایی که بهم آسیب زدید.

منا مهدیزاده


دوباره جمع شدن.

صداها رو میگم.

توی سرم جمع شدن.

همهمه‌ی مداوم. 

فقط می‌خوام ساکت شن.

میشه ساکت شن؟

لطفن؟

نمی‌خوام فکر کنم. نمیخوام به هیچی فکر کنم.

همش صدای آهنگو بلند می‌کنم که ساکت شن.

ولی ساکت نمیشن.

هرچقدرم آهنگ بلند میشه ولی بازم صداشون میاد.

لطفن ساکت شین. باشه؟!

خسته شدم.

نمیخوام بشنومشون.

ساکت شین.

منا مهدیزاده


باید هی به خودم بگم که اوکیه.
It's okay to feel this way

مشکلی نداره که این حسارو دارم. 

طبیعیه.

مجبور نیستم که نداشته باشمشون.

مجبور نیستم که اون طوری که بقیه ازم انتظار دارن باشم.

حس منه!!

دست من نیست که چی حس میکنم!

قرار نیست معنی خاصی هم بدن حتا.

صرفن به حسام باید اجازه ابراز بدم.

نباید انقدر حبسشون کنم.

نباید سرکوبشون کنم.

من حق دارم هر حسی که دارم رو داشته باشم.

It's okay to feel this way

منا مهدیزاده


It was always destined to end the same way.

Any time, Anywhere.
I would meet you.
Fall in love.
And you would break my heart.
There was no way around it.


So there was only one option left.
I should have never ever met you.
You should have never been in my life.

منا مهدیزاده