...یه شب ماه میاد

We found love in a hopeless place.

پیام های کوتاه


تو یه وضعیت لعنتی مسخره ای ام...

انگار تو یه پنیک اتک دائمی گیر افتادم...

هی یه لحظه به خودم میام...

و وحشت می کنم از همه کارایی که باید انجام بدم...

همه چیزایی که جلومه...

بعدش دختر کوچولوی درونم وحشت زده شروع می کنه به دویدن...

این طرف و اون طرف میره...

دنبال یه آدم بزرگی می گرده که آرومش کنه...

بغلش کنه و بگه نترس کوچولو... همه چی درست میشه...

به زور دختر کوچولوی درونم رو ساکت می کنم...

میفرستمش یه گوشه تاریک ذهنم...

میره همون گوشه کز می کنه و عروسکشو محکم تو بغلش فشار میده...

و منم خودمو توی یه سری چیز بی معنی غرق می کنم...

که دختر کوچولو و وحشت هاشو فراموش کنم فقط...


// حقیقتن تاثیرش تو زندگیم خیلی مشهوده... :-؟ به طور واضحی بهم می ریزم...


منا مهدیزاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی