...یه شب ماه میاد

We found love in a hopeless place.

پیام های کوتاه

۳۸ مطلب با موضوع «گل کوچک من» ثبت شده است



تو باش فقط ...

همین طوری که الان هستی ...

همین طوری بمون ...

مهم نیست چی بگن ...

من همه تو خواهم شد ...


// همین که به جای سلام bonjour و به جای خداحافظی bonne nuit میگی ... برام از همه چی بیشتر ارزش داره ... : )


// just smile and the rain is gone...

منا مهدیزاده

دوست ندارم این جا رو دیگه ...

بجای حسه خوب ، حسه بد می ده فقط...

خسته شدم از این که هی باید به دوستان (هه ! دوست ! :|) توضیح بدم که مخاطب کیه ...

انقد میخاین بدونین ؟!

اون موقه که نیازتون داشتم کدوم گوری بودین ؟!

اون موقه که داشتم تو اشک خودم غرق می شدم کجا بودین ؟!

حالا که موقع نصیحت که شده همه دوست و خیرخواه شدین ... ؟!


//too tired to upload a picture... who cares anyway ... ?!


//That's my fucking life ... I have the right to screw it ! :|

منا مهدیزاده



دخترک نشسته ...

می داند که تو آن جایی ...

نفس هایت را که به در می خورد حس می کند ...

صدای قدم های لرزانت را می شنود ...

خیره به در مانده ... تا بازش کنی ...

منا مهدیزاده


اصلن اون گناهکار ...
مجرم ...
بی شعور ...
نفهم ... !
هر چی شما می گی درست ... !

ولی ...
مادر همیشه مادره ...

یه روزی پشیمون می شی که نیست ...
منا مهدیزاده


سخته ... خیلی سخته ...

تحمل قضاوت ...

حرف مردم ...


هه !

می گم حرف مردم ... کدوم مردم ... ؟!

مردمی که عضو دسته "غریبه های ناشناس" باشن که اصن شنیده نمی شه حرفشون ...

مردمی هم که عضو دسته "آشنا" ها باشن هم که اهمیته خاصی نداره حرفاشون ...

نه نه ... قضیه سنگین تره ...

تو این آشفته بازاری که فقط اندی "دوست" برام مونده ...

درد داره این حرفا ... بدجوری هم درد داره ...

منا مهدیزاده




عجیب است ...
 تن.ها ۳۲ حرف و این همه کلمه ... !؟!
یکی زیبا تر از دیگری ...

عجیب است ...
میلیارد ها کلمه ...
عاجز از توصیف تو ...

عجیب است ...
دو چشم ...
تنها دو چشم نه چندان بزرگ ...
گویی کتابی اند با میلیارد ها کلمه ...
کلمه هایی که نمی توان بر زبان آورد ...
کلمه هایی برای دیدن ...

عجیب است ... نه ؟!
منا مهدیزاده


تصویر ها ... چهره ها ... صدا ها ... 

همه با هم توی سرم می چرخند ...


بغضی از اعماق وجودم بالا می آید ...

گویی بالاخره راهش را به سوی چشمانم یافته است ...


می چرخم ...


گیج می شود ...


می چرخم ...


می افتد ...

بر می خیزد ...


هم چنان می چرخم ...


دوباره می افتد ...

اینبار دیگر کامل گیج شده است ...


تند تر می چرخم ...

تند تر ...


سرش را پایین می اندازد ...

آرام آرام به اعماق باز می گردد ...


سرم را بلند می کنم ...

کمر صاف ... زانوی چپ خم ... پای راست بالا ... دست ها باز ... و لبخندی بزرگ بر لب ...


می چرخم و می چرخم و می چرخم و می چرخم و می چرخم و ...



منا مهدیزاده

 

 

 

چشمانت را ببند ...

 

دستم را بگیر ...

و گوش کن ...

می شنوی ... ؟!

می شنوی موسیقی مان را ... ؟!

 

 

 

 

 

// گویا لازمه یه تگ [پست ثابت] بزنم این ته ...

 

 

منا مهدیزاده