دارم خفه می شم ...
نیاز دارم که بنویسم ...
ولی نوشتنم نمیاد ...
هی زل می زنم به این جعبه سفید و خالی ...
حس می کنم نمی تونم حرف پابلیک بزنم ...
پیجینم رو باز می کنم ...
یه نگاه بهش می اندازم ...
کلاغ ... بستنی ... خرس ... !
نیستن هیچ کدوم ...
یه لول میام پایین تر ...
فرشته کوچولو ...خسته (چون قبلن راجبش ننوشتم وقته اسم پیدا کردن نداشتم ... لقبشو نوشتم ! :)) بعدن اسم میزارم براش !) ... دخترکم ... وانیل...
اونام نیستن ...
بی خیال میشم ...
دوباره بر می کردم به همین صفحه سفید خالی ...
و الکی سیاهش می کنم ...
// دوست ندارم این پست رو ... پاکش خواهم کرد ... صرفن نیاز بود یه چیزی منتشر کنم ...