...یه شب ماه میاد

We found love in a hopeless place.

پیام های کوتاه



دخترکی پر شور را می شناختم...

با پیراهنی آبی...

که عاشق خورشید بود...

هر روز در زیر نور تابان خورشید آواز می خواند...

برای خورشیدش می رقصید...

خورشید مهربان هم روی پیراهن آبیش می تابید...

چین های دامن پیراهن آبیش در اطرافش به پرواز در می آمد...

می چرخید و می چرخید...

آنقدر که نفس نفس زنان به زمین بیفتد...

و خورشید... خورشید پاک...

با پرتو های گرمش دخترک را در آغوش می گرفت...

نوازشش می کرد...

و دخترک، سرزنده ترین دخترک دنیا بود...



یک روز اما...

خورشید دیگر طلوع نکرد...

دیگر پرتوهای مهربان و گرم نبودند تا دخترک در آغوش بگیرند...

دخترک یخ کرد...

چین های دامن دخترک دیگر بلند نشد...

دخترک دیگر نخواند..

دیگر نرقصید...

دیگر نچرخید...



حالا اینجا همیشه شب است...

و تنها سایه دخترکی در پیراهن آبی...

که سرگردان به دنبال خورشید رفته اش می گردد...

منا مهدیزاده

نظرات  (۲۳)

۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۵۶ عرفان خانیکی
اینجا چرا پوکیده؟:|
پاسخ:
یه دستی به سر و روش کشیدم دیگه... :)
شاید یادت رفته باشه و یا شاید هم دیگه اصلا نخوای که یادت بیاد ...
شاید فراموش شده


پاسخ:
:)
یادم نرفته...
هنوز این کاغذی رو که به دیوار زدم می بینم هر روز...
هنوز وجودش رو اطرافم حس می کنم...
ولی خب... نمی دونم... شاید یه شوک دیگه لازم دارم...
با اینکه خیلی اینجا قشنگ شده به نظرم و متنت واقعا فوق العاده بود و تحت تاثیر قرار گرفتم. اما اومدم تا بار دیگر با شعار تینکی ایز ماین مشتی محکم بر دهان استکبار جهانی بکوبم! تشویق!!

پاسخ:
صدای دست و جیغ حضار!
:))
۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۳۴ عرفان خانیکی
منظورم این نبود
منظورم این بود که چرا اینقد داغون، خسته، و تاریک شده اینجا!!
ینی حتی متن رو نتونستم تا ته بخونم!
پاسخ:
خوشگل شده که :(
خسته ام خب... :))
متن سرد، وبلاگ سرد ...
پاسخ:
خورشید نیست چون... :)
حتی تو کور ترین نقاط دنیا هم بالاخره خورشید طلوع میکنه! حتی اگه بعد از ماه ها باشه!
پاسخ:
شاید... ولی فعلن روزای بی خورشید در پیشه... :)
این پست ثابته؟ ااا؟
گند بزنم یا نزنم؟ بنی :)) سید؟ کجایین پسرا؟

پاسخ:
بله !
بفرمایید :))) All yours! :)))
چقد غم انگیز نوشته بودى منا..
نباید انقد غم انگیز باشه مناى شاد و خوشحال من..
پاسخ:
کیانــــــا!
قشنگه که... :)
۰۶ فروردين ۹۵ ، ۰۳:۳۸ بنیامین دلشاد
به محمد: دیگه کامنت خیلی حال نمی ده ... تهش میشه یه تب دیگه اون بالای وبلاگش ...
دیگه باید پست بزنیم به جای منا :))
+ تو ممد خودمونی؟ ممد ما ته هر کامنتش یه اشاره ای که تینکی می کرد ... 
پاسخ:
ای بابا :))‌ نقشه های پلیدانه؟ :)))
عه راس میگی !!! ممد! پاسخگو باش!!!
خوب بهتره که منا خودش وبلاگش رو تسلیم ما کنه پس :|
تینکی مال منه نیاز به اشاره داره آیا؟ کسی هست ندونه؟‌:-؟
منا رو بلاگت دیبز زدم بعد مرگت ماله منه :))
پاسخ:
ناموسن وبلاگ؟؟؟ :)))))
قشنگه! ولی خستس...
منا ارثیه پخش میکنی؟
منم از وبلاگت میخوام!
پاسخ:
نمی دونم والا دارن میکشن منو دسی دسی :))))
اینجا همیشه شب است. . .
خورشید آسمان هم که باشد اینجا همیشه شب است. . .
اگر تمام چراغ های خانه ها را بیفروزند. . .اگر تمام درختها را چراغانی کنند. . .اگر تمام مردم شهر فانوس به دست گیرند. . .باز هم اینجا شب است. . .
اینجا همیشه بدون تو . . .بدون تو ای سوی چشمان من  شب است. . .
تعجب ندارد نازنین برای کورها ساعت همیشه روی نیمه شب می چرخد. . .
پاسخ:
:)
قبل از نبودن تو هزار دلیل منطقی برای اینکه با یک وجدان آسوده بزرگترین اشتباه زندگیم را انجام دهم وجود داشت!!!اما هر بار که اسم تو بر روی صفحه نمایش گوشی ظاهر می شد صدایی در اعماق وجودم می گفت شاید امروز روز مناسبی برای بزرگترین اشتباه زندگیت نباشد...
امروز دقیقا 4 سال و 2 ماه و  8 روز از آن روزها میگذرد...امروز دقیقا 4 سال و 2 ماه و 8 روز است که من تورا برای همیشه ترک کرده ام و همه چیز مثل بودن تو عوض شده است...امروز برای انجام ندادن بزرگترین اشتباه زندگیم هزار دلیل منطقی وجود دارد!!!اما نمی دانم چرا حتی هزار دلیل منطقی هم نمی تواند مثل فقط "بودن" تو فکرم را عوض کند...
چقدر دیر است برای فهمیدن اینکه همه چیز با بودن تو منطقی می شد...باید بزرگترین اشتباه غیر منطقی با منطق تورا!!!انجام دهم...
ساده اش می شود اینکه بدون تو باید دنیا را خودم ترک کنم. . . . . . . . . . . . . .

پاسخ:
:-/
غم انگیز
پاسخ:
:)
۲۱ تیر ۹۵ ، ۰۹:۰۱ سعید مهدی زاده
با اجازه تون میخوام به خیل عظیم هواداراتون بپیوندم،،،،هولد دِ دوور هولد د دوور
پاسخ:
=))))
آبی !!!! پوینت ماجرا همینه!!!!
پاسخ:
آبی... :)
وبلاگ را ادامه دهید ... اگر زنده است :) 
پاسخ:
سلاااام :)
خوبی؟
زنده است... ولی خسته است...
سعی میکنم... حتمن :)
کل مطالب وبلاگتان که از سال ۹۲ نوشته شده را با هم جمع کنی به اندازه اون کامنتتون نمیشه ... مرحبا 
پاسخ:
:))
بله درسته... من کامنت های طولانی زیاد میزارم... طولانی تر از پست هام!
دلیلش ساده ست... من وبلاگ رو برای تخلیه احساسی استفاده می کنم... حتا بیشتر برای تخلیه احساسی منفی :)
توی وبلاگم قرار نیست از عقاید و نظراتم بگم... شاید هر از چند گاهی یه چیزی بگم... ولی خب هدف وبلاگ این نیست.
در حالی که توی کامنت بحث و ابراز نظر مطرحه... و خب من وقتی بخوام که حرف بزنم راجع به چیزی میتونم خیلی زیاد حرف بزنم ! :)))
اتفاقن ولی حالا که بحثش شد من خیلی وقته توی فکرش هستم که یه وبلاگ دیگه ای برای همین نظرات و عقایدم بزارم... یه جایی که بتونم بیان کنم افکار و عقایدم رو و نظر بقیه آدم ها رو راجع بهش بشنوم! ولی خب هنوز in progress عه... :)

حالا فعلن تا پروگرس هست بیاین یه سری به کلبه مام بزنید .. ! مخصوصن الان که چشمم افتاد به یکی از کامنتهای قدیمیتون درباره شرلی جکسون .
دلم میخواد برای تک تک پست های وبم که تو سال ۹۳ نوشته شدن گریه کنم .. که هیشکی نمیخوندشون .. اما نظر شما پای یکیشون هست .. :) 
الان وبم خواننده به تعداد معقول داره ولی یه زمانی بلد نبودم خواننده جمع کنم. اصلن نمیدونستم فالو یعنی چی .. :) 
پاسخ:
یه مدت خوابیده بود فراموشش کرده بودم حقیقتن... میام دوباره حتمن :)

۲۸ دی ۹۵ ، ۱۳:۵۵ احمدرضا سیمز
منم یکی از فانتزی هام این بود یه وبلاگ بزنم چ..ناله های پاییزی توش منتشر کنم ولی خب نمیشه دیگه در شخصیتم نیست . اقا تو هم دنبال گیم نرو پس :))
حالا دختری در میانه 20 سالگی منظورت اینه 25 سالته؟ یا نه میانه منظورت اوایله و 20 21 سالته :))))))
پاسخ:
:)
۲۱ سالمه :دی
۲۸ دی ۹۵ ، ۱۹:۳۷ احمدرضا سیمز
به نظرت من اینقدر بیکارم بیام چک کنم ببینم جواب کامنتو تو وبلاگ خودت دادی یا نه ؟ البته الان چک کردم ولی فقط همین یه بار بود فخخخخخط
پاسخ:
جواب کامنت رو تو خود وبلاگ میدن :)
وقتی انقدر بیکاری که کامنت میدی لابد انقدر بیکارم هستی که بیای جوابشو چک کنی ;)
۳۰ دی ۹۵ ، ۰۰:۵۲ احمدرضا سیمز
فضولی امون نداد راست میگی ههه
حال مشکل اینجاس هزار تا کامنت دیگه گذاشتم ولی نمیدونم رو کدوم پستات گذاشتم دیگه اونرا رو ول میکنیم به امون خدا
پاسخ:
:))
آٰره حقیقتن این مشکل بیان هست که آدم گم می کنه کامنت هایی که گذاشته رو!
۳۰ دی ۹۵ ، ۰۱:۱۲ احمدرضا سیمز
راستی
تهرونی؟
پاسخ:
بله :دی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی