خیلی حرف های زیادی دارم واسه زدن...
حرف های پابلیکی نیستن که به هر کسی بتونم بگم...
"دوست" مورده نیازشو هم ندارم گویا...
دوست دارم که بنویسم... ولی اینجا هم جای پابلیکیه متاسفانه...
***
همش احساس دور بودن می کنم...
احساس روراست نبودن...
احساس میکنم مخفی می کنه یه چیزایی رو ازم...
و متنفرم از این حس... متنفرم...
***
توهم هم دارم...
توهمه رفتن...
***
یه حس قدیمی... دوباره برگشته...
تمایل به آزار...
***
فرار دارم می کنم از خودم...
***
دارن بر میگردن...
می خوام که برگردن آیا؟
***
Hurry up hurry up...
There's no more waiting...
We're still worth saving...
***
Do we ?
***
افکار پراکنده...
خیلی وقت بود که نذاشته بودمشون بیرون اینطوری...
***
I focused on the pain...
The only thing that's real...
***
نمی خام ادامه بدم بیشتر از این...