...یه شب ماه میاد

We found love in a hopeless place.

پیام های کوتاه



همه چی درهم برهم شده جدیدن ها...

دیگه مغزم نمی کشه...

نمی دونم چیکار کنم...

نمی دونم چی می خوام...

خسته شدم... خسته خسته...

کاش دانشگاه تموم نمی شد...

حوصله کلاساشو ندارم...

ولی دوستامو می خوام...

در ضمن... کلی از وقتمو هم پر می کرد...

الان فقط صبح رو شب می کنم و شب رو صبح...

نمی دونم...

آرامش ندارم باز من...

منبع آرامش ام آسیب دیده...

تعمیر نمیشه...

ینی می شه...

ولی کار زیاد می خواد...

و من خسته ام...

به اندازه یه دنیا خسته ام...

منا مهدیزاده

نظرات  (۲۱)

شاید اسیر نفرین من و دوستان شدی :|
جدی خواب و خوراک نداریم این چند روز :|||

پ.ن: ارتباطی با دو سری تمرین و پروژه نداشت اصلا
پاسخ:
عاقا! چرا از چشمه من می بینین تمرینا پروژتونو ؟!
من یک تی ای بدبخت بی نوا ام فقط... ! :دی
منم بد جور حوصله ام می سره این روزا هی...! :)
منتظرم بچه ها از دانشگاهاشون برگردن خوش گذرونیا و دور همیا شروع شه! :)
پاسخ:
:دی
والا من تابستونا خیلی کمتر از طول سال تحصیلی بیرون میرم... :(
دوستای منم که جم کردنشون کار حضرت فیل هم نیس حتا... !
۰۶ تیر ۹۴ ، ۰۲:۱۶ بنیامین دلشاد
شنبه صبح دانشگاه :-"
جمله سنگین بود ...

من که هنوز طعم اینارو که میگی نچشیدم از بس کد زدم :))
ولی احتمالن بهش دچار شم. :)
خوب می شه :)
سخت نگیر :)
من که فکر کنم نصف هفته رو برم یونی :)) شاید دچار نشم ...

پاسخ:
:))))))
خیلی سنگین بود آقا... خیلییی... :)))

آره بابا خوب میشه... از هفته دیگه ۳ روز در هفته کلاس زبانم یادم می ره دیگه :))))
احساسی که من به تموم شدن مدرسه دارم :(
با این تفاوت که دلم برای کلاس‌هاشم تنگ شده!
پاسخ:
نه خب... منم دلم برای کلاسای دانشگاه تنگ شده...
ولی این ترم چند تا استاد بیخود داشتم... کله صبم با یکیشون کلاس داشتم...
خیلی حسه بدی بود که صب از خواب بیدار میشدم و به زور خودمو میکشیدم تا برم سر کلاس یه استاد مزخرف...
بله بله درک میکنم!!
۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۵:۴۹ آیدین همتی
خیییلییم عالی!!!
چرا همه یهویی اینجوری شدن آخه؟؟؟
درست میشه من امید دارم
من هم دلم برای مدرسه تنگ میشه،چه میشه کرد
پاسخ:
:))
والا اینطوری شده که من فقط وقتی حالم بده وبلاگ مینویسم جدیدنا :))
بعد خب غرغر میشه همش...! :دی
۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۰:۰۳ ✗✗panteaaa ✗✗

هوم ... منم دلم برای مدرسه تنگولیده :(

هرچند امتحانای آشغالی میدادیم ، ولی خب میدادیم تموم میشد دیگه :| بعدش کلی با دوستام خوش میگذشت ...

هرچند که یه سری آدم زالو صفت هم تو مدرسه داشدیم ، ولی خب باز دل آدم به دوستاش گرمه ...

الان دقیقا همین مدلیم که یو توصیف کردی :|

صبح پا شم بیام نت تا شبم علاف :|

پاسخ:
هعی...! میگذره... میگذره...
۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۴ سید محسن رضوی
کل دبیرستانو با زور می خونیم و خودمونو گول می زنیم که دانشگاه که برم همه چی تمومه... 
پاسخ:
اتفاقن دانشگاه اوایلش خیلی بده... !
ولی خب دیگه از ترم دو به بعد درست میشه... :دی
من دلم اصلا برای مدرسه تموم نشده! دوستام رو هم که میبینم بیشتر ترجیح میدم تو خونه باشم درس بخونم و تفریح کنم ولی وقتمو برای مدرسه تلف نکنم
پاسخ:
من دانشگاهمو دوست دارم... وقت تلف کردن نمی دونمش... : )
بیشتر تفریحاتمم با بچه های دانشگاهه... عملن توی خونست که وقت تلف می کنم...
من الان نظرمو خونم فهمیدم چه چیز درهم برهمی گفتم :))
من دلم اصلا برای مدرسه که فعلا تموم شده تنگ نشده! بود اون!
پاسخ:
:))) حله ! ;)
"والا اینطوری شده که من فقط وقتی حالم بده وبلاگ مینویسم جدیدنا :))"
تازه شدی مث من!
ولی من تلاش میکنم وقتی حالم خوبه هم یه چیزایی بنویسم... :)
پاسخ:
نه خب منم همینطوری بودم... ولی نه انقد شدید... ! :دی
کار خوبی می کنی :)
۲۶ تیر ۹۴ ، ۱۷:۴۳ بنیامین دلشاد
اتفاقن دانشگاه اوایلش خیلی بده... !
ولی خب دیگه از ترم دو به بعد درست میشه... :دی

برگرفته شده از mona-mehdizadeh.blog.ir

دانشگاه فقط اولش خیلی خوبه ... از اوایل ترم دو خیلی بد بود ... هست ... و خواهد بود ... :/



پاسخ:
خوب میشه... : )
دوستای واقعی اون موقع پیدا میشن... ولی فک کنم مشکل تو همونه...
۳۱ تیر ۹۴ ، ۱۳:۳۰ وقایع نگار
منبع آرامش آسیب دیده... خوب گفتی 
فکر کنم راجع به منم صدق کنه
:|
... .-- . . - / --. .. .-. .-.. / .-- .... .- - .----. ... / -.-- --- ..- .-. / ..-. .- --.. . ..--.. / .-- .... -.-- / -- ..- ... - / -.-- --- ..- / .- .-.. .-- .- -.-- ... / . -..- .--. .-.. .- .. -. ..--..
برعکس ببین!!!

یا این لینک سالمش رو گذاشتم!!!
http://jaffang.blog.ir/post/35

کجایی منا...؟
دلمون برای تو و وبلاگت تنگ شده... من و محمد مینیون! :)
ایشالا زود بگذره...
پاسخ:
میگذره... دیر و زودش رو نمی دونم... ولی میگدره...
نه خب... منم دلم برای کلاسای دانشگاه تنگ شده...
ولی این ترم چند تا استاد بیخود داشتم... کله صبم با یکیشون کلاس داشتم...
خیلی حسه بدی بود که صب از خواب بیدار میشدم و به زور خودمو میکشیدم تا برم سر کلاس یه استاد مزخرف...


برگرفته شده از mona-mehdizadeh.blog.ir
نه که خیلی زود به کلاس اون بنده خدا می رسیدی !!! تو که همش دیر می رفتی سر کلاس .!:)
پاسخ:
:)))))))))) :-سوووووت می رفتم حالا... :-سوووووت
سلام 
من خدیجه ام. می دونستید خیلی انرژی مثبت دارید؟^_^ دوست بشیم؟ :) با اجازه لینکتون کردم. 
پاسخ:
سلام
جدی؟ :دی باشه ;)
مرسی :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی