...یه شب ماه میاد

We found love in a hopeless place.

پیام های کوتاه

 

 


همه جا خالی ست ...
دخترک از اتاقی به اتاق دیگر می رود ...
خالی ...
دخترک در گوشه ای می نشیند ...

"بیا بیا ... که نگارت شوم ..."

 

 

 


// به یاد یار و دیار چنان بگریم زار ... که از جهان ره و رسم سفر براندازم ...

 

منا مهدیزاده

نظرات  (۳)

۰۶ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۲۰ وحیدنشتاین
تقدیر میکنم از پست به خاطر بیت اخرش :)
پاسخ:
مرسی ! : )
سلام !
۰۷ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۴۶ محمد محزون

داستان زندگی من به هیچ آئین نخواهد شد جدا
از حسرت تشویش زای من

من از آن دم که به ترک کلبه خرد پدر گفتم
وز همه آن خوش زبان افسانه گویان تن جدا کردم
دل قرین هر بلا کردم

ساغری بر لب نیاوردم که زهری تعبیه در آن نبودست
آبخور سویی نبردم که نه سرگردانی از آن جست مایه
سنگی از جا برنیاوردم که باشد خانه ام را اولین پایه

دیدی ای دل آخر آن مشکین سر زلفش چه بندی بود؟
در گلستان خون به دل میخورد گل، گر نوش خندی بود

مژده اش میبردم از صبح طلائی
گفت اینک بس
قصه هایی کان مرغ خوشخوان گفت
رمزی از گزندی بود

چه خطر بخش است روی دلکش دریا؟
پاسخ:
:]
زیبا ...
سلام !‌ : )
۰۹ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۰۹ فاطمه ضیاالدینی

من دختری هستم

که گاهی

گوشه ی روسری ام

شهر را

از سیل حتمی

نجات می دهد...

"فاطمه ضیاالدینی"

پاسخ:
: )

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی