می دونی ... هایمیم یه فیلمه ... یه داستانه ... غیر واقعیه ...
شاید درست نباشه که زندگیمو باهاش مقایسه کنم ...
ولی خیلی به طور ناخودآگاه اینکارو می کنم ...
می دونی ... من رابینم رو پیدا کردم ...
کسی که از اول داستان هست ...
و به وضوح دوستش دارم ...
ولی خب ...
خودم بهتر از هر کسی می دونم که نمیشه ... !
رابین خیلی خوبه ... ولی نمیشه اون "مادر" عه شه ...
نمی شه که باهاش زندگی شروع کرد ...
می تونه یه کراش ابدی باشه ...
که مثلن تو ۴۰-۵۰ سالگی اگه جفتمون تنها بودیم با یه بلو فرنچ هرن برم دم خونش ...
ولی من هنوز باید بگردم ...
که تریسی مو پیدا کنم ...