ای بابا... چه خبر شده ؟!
هی بحثش میاد وسط ... !
انگار همه دست به دست هم دادن تا من یه نفسه راحت نکشم ... !
خب معلومه که سخته ... !
ولی وقتی نمی تونم کاری براش بکنم دیگه چرا هی باید بهش فکر کنم ؟!
یه سری چیزا هست که دست من نیست !
یه سری چیزا هست که من نمی تونم عوضش کنم ... !
خب منم قبول کردم این قضیه رو و دارم زندگیمو می کنم !
دیگه چیکار دارین به زندگیه من ؟!
// ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند ... که نزارن من یه نفس راحت بکشم ... ! والا ... !
// تو خوابم منو دیدی بپر از خواب ... چون عزیزم دیگه آتیش گرفتن عکسات ...