فکر کردم اگه بیفتم رو به قبله ...
با گریه و زاری از کثافتی که به زندگیه گذشتم زدم توبه کنم ...
دوباره پاک می شم ...
فکر کردم اگه چیزیو که بودم رو کاغذ بنویسم و آتیشش بزنم ...
از نو متولد می شم ...
فکر کردم که میشه از شر همه ی خاطرات وحشتناک گذشته خلاص شد ...
و دوباره شروع کرد ...
ولی همشون چرت و پرت بود !
گذشته آدم ها چیزی نیست که به این راحتی ها پاک شه ...
یه اشتباه ...
یه حماقت ...
تا آخر آخر عمرت همراته ...
گذشته ی کثیف من هم دنبالم بود ...
اون گوشه پشت دیوار کمین کرده بود و انتظار می کشید ...
و بالاخره موفق شد !
تو رو از من گرفت ...
// هـه ... باهام سقوط نکردی ...